خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم
با خودم فکر می کنم،
دریا چطور ، حساب موجهایش را نگه دارد ؟
پاییز از کجا بداند هر بار چند برگ از دست میدهد ؟
ابرها چه می دانند چند قطره باریده اند ؟
خورشید مگر یادش مانده چند بار طلوع کرده است ؟
آسمان مگر حساب ستارگانش را دارد ؟
حسابش فقط دست خدای من و توست
من در زندان خواستن تو اسیرم
و مرز بین خواستن و نخواستن تو
بی نهایت است
و این همان عشق است
و روز میلادت سند عشق من به توست
میخواهم در این سند فهرستی
از بی نهایت ها تهیه کنم
فهرستی از تمام نشدنی ها
فهرستی از بی پایان ها
که تمثیل عشق من به تو باشد
سند عاشقی ام را در روز میلادت ورق بزن
تا بدانی عشقم به تو همانند خدایمان تمام نشدنیست
happy birthday yalda
شاخه گلی به وسعت رویاهایمان...
برایت کنار گذاشته ام
کسی چه می داند
که شمعی روشن کرده ام
و تولدت را به شکوهی جشن گرفته ام...
تا بدانی...
ماندنی هستی حتی اگر خودت نیستی...
من آسمان را برایت و خیابان را زیر قدم هایت...
می کشانم...
تا که شمعی را فوت کنی
کسی چه می داند
بی قراری هایم را
کسی چه می داند دلتنگی هایم را
که این 'من' تا ’من’ حکایت ها دارد...
چنان که با کسی هم سخن نمی شود
دیگر با هیچ نگاهی هم سفر نمی شود...
خوش است خاطرم
حتی اگر تو نباشی
جشنی بر پا می کنم...
و تولدت را هر سال شعری می کنم
happy birthday yalda
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد